• وبلاگ : تفكرات
  • يادداشت : داستان کوتاه «دوستي روباههاي دشت»
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + کريم کريمي 
    سلام علي آقاي عزيز
    تبريک بابت طبع خوبت براي نگارش و داستان نويسي. همچنين داستان دوم پردازش حرفه اي تري نسبت به داستان نخست دارد. درود بر شما.49
    پاسخ

    سلام دکتر کريمي. ممنون از لطفتون. اميدوارم از اين داستان لذت برده باشيد و اين داستان اوقات خوشي را براي شما به ارمغان آورده باشد.
    + محمدحسن ملکيان 
    سلام علي جان،
    خيلي خوب بود ، فقط چون داستان به خصوص وقتي ميخواي تجسم کني نياز به جزييات بيشتر داره بد نبود اگر مثلا قدري شخصيت ها و موقعيت ها رو بيشتر تشريح ميکردي. مثلا اينکه لونه روباه چه شکلي بود يا توصيفي از ظاهر گرگ و البته آب و هوا و محيط دشت(البته فقط مختصري توصيف که به اختصار داستان لطمه نزنه). بعد اينکه گرگ سن و سالي داشت و روباه جوون بود به خاطر همين نميتونه گرگ مطمئن باشه که روباه چيزي از گذشته دشت و گرگ بدونه ، پس بهتربود گرگ به جاي اينکه بگه يادته ، بگه بعيد ميدونم اون روزها را به خاطر بياري ...يا حتي چون شخصيت روباه براي گرگ مجهوله (چون ظاهرا روباه از خونه بيرون نيومده بود) فقط از گذشته خودش حرف بزنه و تاکيدي روي به خاطر آوردن يا نياوردن روباه نکنه.
    اما در کل کارت درسته . حتما ادامه بده
    + محمدحسين 
    سلام علي آقا
    داستان و جنبه ي قصه گويي تو اين قسمت دوم پررنگ تر از قسمت اول بود، اما راستش خيلي نکته‌ي داستان رو نفهميدم،به نظرت اگه آقا روباهه به آقا گرگه رحم ميکرد سرافرازتر بود يا الان؟!
    اينجوري ممکنه روباه در ذهن خواننده تبديل به ضد قهرمان بشه، مگر اينکه نويسنده مثلا تصوير منفي و سياهي از گرگ کذايي يا گرگ‌ها در ذهنش ايجاد کنه.
    و البته در نهايت تصميم در مورد وقايع داستان حق مسلم نويسنده است!

    راستي چون متن با زبان عاميانه نوشته نشده بهتره به جاي گشنگي بگي گرسنگي!