وبلاگ :
تفكرات
يادداشت :
داستان کوتاه «ملاقات روباه داناي زرنگ و پلنگ زيرک»
نظرات :
0
خصوصي ،
3
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
نفيس
سلام داداشم.
خيلي برام جالبه که با اينکه خيلي خيلي در نوشتن تازه کاري، ميتوني اينجوري بنويسي.
بهت تبريک ميگم. بنظرم تو راه درستي قدم گذاشتي.
حتما اصول و فنون داستان نويسي رو مطالعه کن.
بعد تصميم بگير که رده سني مخاطبت چند سال هست و با توجه به اون، زبان و داستانت و کلماتت و موضوعو ... رو انتخاب کن.
خيلي خوشحالم که داداش با استعدادي دارم.
دوستت دارم.
پاسخ
فقط يه جمله، منم دوستت دارم.
+
محمد شيدان
واقعاً عالي. تنها چيزي که ميتونم بگم اينه که هرچه بيشتر سعي کن بنويسي و همين طور به تلاشت ادامه بده. مشخصاً داستان پردازي و شخصيت سازي پيشرفت کرده. ميتوني با توصيف بيشتر صحنه ها داستان جالبتر و خواندني تري داشته باشي.
پاسخ
سلام محمدجونم. از اينکه داستانم رو پسنديدي و ازش خوشت اومده خيلي خوشحالم. واقعاً لطف داشته و داري. حتماً از نظرات مفيدت استفاده خواهم کرد. هميشه سعي ام بر اين بوده که مخاطبينم از داستانم لذت ببرند، اميدوارم اينگونه باشد. قربونت برم.
+
محمدحسن
سلام ،
به نظرم خيلي خوب بود. فقط تو ملاقات پلنگ و روباه اولش پلنگ داشت يه گراز چاق رو ميخورد بعد دوباره وقتي با روباه همراه شد نوشتي گرازي رو دريد و با هم خوردند. به نظرم اين دومي ميتونست نباشه.
پاسخ
سلام حسن جان. از اينکه دنبال کننده داستانهايم هستي بسيار سپاسگزارم. در مورد خوردن گراز دومي بايد بگم هم ميتونست باشه و هم نه. در مجموع از انتقادات و پيشنهاداتت استقبال و استفاده ميکنم.