قالب وبلاگ

تفکرات
در وبلاگ تفکرات، نوشته‌های رسمی علی جلیلی به نمایش گذاشته می‌شوند. 

 

ابن سینا و دوست قدیمی


نوشته علی جلیلی


    ابن سینا برای درمان دوست قدیمی‌اش که به دردی لاعلاج مبتلا شده بود از دوردست‌ها پا به آبادی گذاشته بود. تمامی اهالی آبادی شیخ‌الرئیس را می‌شناختند و دوست داشتند او را ببینند. او برای اولین‌بار بود که به آن آبادی می‌آمد. ابوعلی سینا که آوازه‌ی دانش و حکمت‌اش مدت‌ها بود در جهان پیچیده بود در حالی پا به آنجا گذاشته بود که از طرف حکومت کارهای مهمی داشت. اما وقتی شنید که دوست قدیمی‌اش مریض شده است درنگ نکرد و سریعاً برای درمان دوستش به سمت آبادی حرکت کرد. ابن سینا و دوستش با هم علم طب را آموخته بودند و بعدها دوستش به این آبادی آمده بود و اینجا طبابت می‌کرد. طبیب آبادی از هفته پیش از ناحیه‌ی شکم دچار درد شدیدی شد. طبیب آبادی و دستیارانش هرچه تلاش کردند راه علاجی نیافتند. بنابراین طبیب آبادی گفت ابن سینا دوست قدیمی من است که سال‌هاست او را ندیده‌ام. ما دوست خوبی برای یکدیگر بودیم و احتمال اینکه به آبادی بیاید و مرا درمان کند زیاد است. پس به دنبال او رفته و او را برای درمان من به اینجا بیاورید. او بسیار حاذق است. اگر قبول نکرد کاری جز دعا نمی‌توان کرد. مامور فرستادند و ابن سینا هم با رضایت و تمایل به آنجا آمد. در آبادی تمامی اهالی به دیدار ابن سینا آمدند. ابن سینا حامل جعبه‌ای بود که داروهای گیاهی و ادوات پزشکی درون آن چیده شده بودند. ابن سینا به بالین بیمار آمد و بعد از سلام و احوالپرسی به دوست بیمارش گفت خوشحالم که بعد از مدت‌ها تو را می‌بینم، خودت می‌دانی که هر نوع بیماری و دردی را با بهبودی گوارش می‌توان علاج کرد. این قضیه حتی برای بیماری‌های اعصاب هم همینطور است. او از جعبه‌ای که همراهش بود چند داروی گیاهی انتخاب کرد و بعد از مخلوط‌کردن آنها با یکدیگر آنها را جوشاند. محصول به دست آمده را که بسیار بدمزه و داغ بود به طبیب آبادی داد تا آن را بنوشد. طبیب به‌سختی جرعه‌ای از آن را خورد. ابن سینا به دوستش گفت همین مقداری که نوشیدی کافی است، ان‌شاءالله تا یک روز دیگر سلامتی خود را بدست می‌آوری، این جوشانده‌ که خوردی بسیار سریع اثر می‌کند. من از این جوشانده معجزه‌ها دیده‌ام. طبیب آبادی یک روز صبر و استراحت کرد و همانطور که ابن سینا گفته بود حالش کاملا خوب شد. خبر سلامتی طبیب رضایت فراوان اهالی آبادی را درپی داشت. طبیب آبادی گرچه در طب و طبابت به هیچ‌وجه به توانمندی ابن سینا نبود ولی مردم آبادی همیشه روی طبابت او حساب می‌کردند. طبیب آبادی از دوست قدیمی خودش بسیار تشکر کرد و از ابن سینا درخواست کرد مدتی را پیش او در آبادی بماند. ابوعلی سینا علی‌رغم کارهای بسیاری که باید آنها را انجام می‌داد به درخواست دوستش پاسخ مثبت داد و مدتی را پیش او ماند. ابن سینا در مدتی که در آبادی بود استراحت می‌کرد، او مدت‌ها بود که بی‌وقفه مداوا کرده بود و بسیار خسته شده بود. طبیب آبادی که هیچ‌گاه دانش و شهرت و محبوبیت دوست قدیمی‌اش را نداشت از ابن سینا رمز موفقیت‌هایش را پرسید. ابن سینا که با دانش‌ترین دانشمند جهان به حساب می‌آمد به دوستش گفت رمز موفقیت من سه چیز بیشتر نیست: تلاش، امیدواری و توکل به خدا. همچنین طبیب آبادی از ابن سینا سوالات بسیاری در زمینه‌ی دانش به خصوص دانش پزشکی پرسید که ابن سینا با حوصله‌ی فراوان آنها را پاسخ داد. طبیب آبادی در این مدت از دانش و حکمت ابن سینا بهره‌ی زیادی برد. مدتی سپری شد و بالاخره ابن سینا به طبیب آبادی و همچنین اهالی آبادی اعلام کرد که قصد رفتن از آنجا را دارد. طبیب و مردم آبادی از ابن سینا خواهش کردند که باز هم پیش آنها بماند. ابن سینا گفت من هم دوست دارم پیش شما بمانم ولی کارهای بسیاری مانده که باید آنها را انجام بدهم و بیش از این فرصت ندارم، مردم آبادی قدر دوست عزیزم، طبیب آبادی را بدانید که در عین گمنامی خالصانه به شما خدمت کرده و شما را طبابت می‌کند و هیچ ادعایی و مطالبه‌ای از هیچ‌کسی ندارد. بدانید هرکسی در هر جایگاهی که باشد اگر برای خداوند خدمت کند عزت‌مند است و خداوند او را دوست دارد و این مهم‌ترین چیز است. در نهایت ابن سینا از جعبه پزشکی‌اش چند معجون گیاهی را به دوست قدیمی سپرد و از آبادی خارج شد.


1403


[ جمعه 03/3/4 ] [ 7:58 عصر ] [ علی جلیلی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 4035