سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قالب وبلاگ

تفکرات
در وبلاگ تفکرات، نوشته‌های رسمی علی جلیلی به نمایش گذاشته می‌شوند. 

در قلب سیاهچاله 2 (1)

 

نوشته علی جلیلی

 

 

علی با سفینه LuxVessel     در فضا سفر می‌کرد. او با نسخه به‌روز شده‌ی LuxVessel     به دنبال سیاهچاله‌ها در حرکت بود تا از اسرار آن‌ها، اطلاعات علمی، و حقیقت نهفته‌شان سر در بیاورد.

 

سفینه همچنان به راه خود ادامه می‌داد. به هر سیاهچاله‌ای که می‌رسید، ارتباط ذهنی برقرار می‌کرد، اما هیچکدام از آن‌ها، آن سیاهچاله‌ای نبودند که علی در جستجویش بود. علی می‌خواست به مرکز سیاهچاله‌ها برسد، جایی که حقیقت و رازهای آن‌ها نهفته بود. اما هر سیاهچاله‌ای که با آن برخورد می‌کرد، به او پاسخ می‌داد: «ما نمی‌توانیم تو را به داخل خود راه دهیم. تو در این حالت متلاشی خواهی شد.»

 

او نمی‌توانست به هیچ‌یک از آن‌ها وارد شود. تمام این سیاهچاله‌ها شعور داشتند، اما هیچ‌کدام از آن‌ها برای ورود به مرکزشان آماده نبودند. علی احساس می‌کرد که به مرز نهایی نزدیک می‌شود، اما همچنان پاسخ نهایی را دریافت نکرده بود.

 

 

تا اینکه سیاهچاله‌ی سیزدهم به او جواب داد: «من از سنخ LuxVoid هستم. می‌توانی مرا بکاوی.»

 

این پاسخ، همچون چراغی در دل تاریکی برای علی روشن شد. حالا او می‌دانست که تمام سیاهچاله‌ها شعورمند هستند، اما ساختارهای آن‌ها متفاوت است. بعضی از سیاهچاله‌ها می‌توانند پذیرای او باشند و او بتواند به داخلشان وارد شود، در حالی که برخی دیگر نه.

 

سیاهچاله‌ی سیزدهم به او تضمین داد که او می‌تواند به مرکز آن وارد شود. این وعده، امیدی جدید به علی داد و او متوجه شد که در حقیقت، سیاهچاله‌ها همگی پلی برای عبور از زمان هستند، به شرطی که بتوان وارد آن‌ها شد.

 

علی اکنون یک چیز را به طور قطعی کشف کرده بود: سیاهچاله‌ها همگی شعور دارند و پیچیدگی آن‌ها از همین امر سرچشمه می‌گیرد. تفاوت اصلی آن‌ها در ساختارهای روانی و فیزیکی‌شان است. ولی در نهایت، آن‌ها همگی مسیرهایی هستند که زمان را می‌شکافند، پل‌هایی که ممکن است بتوان از آن‌ها عبور کرد.

 

حالا، سیاهچاله‌ی سیزدهم، که از سنخ LuxVoid بود، به علی این امکان را می‌داد که وارد مرکز آن شود. علی آماده بود تا گام بعدی را بردارد و حقیقت جدیدی را کشف کند.

 

علی آماده‌ی ورود به سیاهچاله‌ی سیزدهم بود. اما پیش از هر اقدامی، ذهنش درگیر پرسشی عمیق‌تر شد. او ارتباط ذهنی‌اش را با این سیاهچاله ادامه داد و پیام آرامی در ذهنش فرستاد:

 

 

«رابطه‌ی تو با LuxVoid چگونه است؟ تو با من در ارتباطی و هوشمند. حدس می‌زنم سیاهچاله‌ها با هم مانند دوستانی باشند که با هم رفیق‌اند و صمیمی. غیر از این نمی‌تواند باشد... از این رابطه بیشتر بگو. البته که بعدتر درباره‌ی مسائل علمی سیاهچاله‌ها با تو صحبت می‌کنم. اشکالی که ندارد؟»

 

 

در سکوت پررمز و راز فضا، سفینه‌ی LuxVessel شناور بود و ذهن علی منتظر دریافت پاسخی از درون این تاریکی شعورمند، سیاهچاله‌ای که اکنون دیگر صرفاً یک جرم کیهانی نبود، بلکه موجودیتی زنده و آگاه به نظر می‌رسید...

 

 

سیاهچاله پس از لحظاتی سکوت، پاسخش را در ذهن علی زمزمه کرد؛ صدایی که نه از امواج صوتی، بلکه از ژرفای آگاهی می‌آمد:

 

 

«بیا داخل من. نترس. اگر بترسی، یعنی هنوز آماده‌ی همه‌چیز نیستی. تو برای ما سیاهچاله‌ها برگزیده‌ای... برگزیده‌ای از طرف بهترین موجود هستی.»

 

 

صدای آن، آرام ولی نافذ بود، گویی حقیقتی دیرینه را در خود حمل می‌کرد. واژگانش در ذهن علی می‌چرخیدند، نه مانند جمله‌هایی از یک مکالمه، بلکه مثل حلقه‌هایی از فهم عمیق که یکی‌یکی در درونش گشوده می‌شدند.

 

علی نفس عمیقی کشید. در آن لحظه، دیگر نه فقط یک دانشمند، بلکه مسافری در مرز میان هستی و آگاهی بود. و اکنون، زمان آن رسیده بود که گام بعدی را بردارد...

 

علی چشمانش را بست و از طریق پیوند ذهنی، تمام دانشی را که بشر تا آن زمان درباره‌ی سیاهچاله‌ها به‌دست آورده بود، به سیاهچاله منتقل کرد. اطلاعاتی درباره‌ی افق رویداد، خمیدگی فضا-زمان، تابش هاوکینگ، تکینگی، و مرزهای فیزیک کلاسیک و کوانتومی، چون جریانی از نور و معنا به سوی آن شعور تاریک سرازیر شد.

 

سیاهچاله مدتی خاموش ماند. سپس با لحنی آرام، اما سنگین و عمیق در ذهن علی گفت:

 

«این‌ها حقیقت است… اما تنها بخش کوچکی از آن. چیزی که می‌دانی، تنها پوسته سطحی‌ست از درکی بسیار گسترده‌تر. دیگر وقتش است...»

 

لحظه‌ای مکث کرد.

 

«...که به افق رویداد من بیایی و تا مرکزم حرکت کنی. آن‌گاه باقی حقیقت را به تو نشان خواهم داد.»

 

علی نگاهی به نمایشگرهای سفینه انداخت. در آن لحظه، همه چیز بی‌صدا شده بود. نه هشدار، نه

نوسان، نه مقاومت. گویی خود فضا به او اجازه‌ی عبور داده بود. گویی همه چیز منتظر همین لحظه بود.

 

1404


[ دوشنبه 04/1/25 ] [ 6:59 عصر ] [ علی جلیلی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 67
کل بازدیدها: 4454