سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قالب وبلاگ

تفکرات
در وبلاگ تفکرات، نوشته‌های رسمی علی جلیلی به نمایش گذاشته می‌شوند. 

در قلب سیاهچاله (2)


نوشته علی جلیلی


فصل ششم: رهبری علی و محمد

از آن لحظه، پروژه به سطحی بالاتر رفت. دولت‌ها ساکت شدند، ولی ناسا به علی و محمد اختیار کامل داد. چرا؟

چون تنها این دو نفر بودند که حرف سیاهچاله را می‌فهمیدند.


با تخصص اخترفیزیک و ذهن تحلیل‌گر علی، به‌علاوه درک شهودی و ساختارشناسی محمد، آن‌ها موفق شدند مسیر رسیدن به سیاهچاله را ترسیم کنند.

آن سیاهچاله درست در پشت لبه‌ی مدار پلوتو بود. ولی برای رسیدن به آن، باید از طریق مسیرهای پیچ‌خورده‌ی فضا–زمان عبور می‌کردند که فقط با محاسبات خاص قابل دستیابی بود.


آن‌ها پروژه را به نام "LuxGate    " نام‌گذاری کردند: دروازه‌ای به نور، زمان، و حقیقت.


فصل هفتم: هدف سیاهچاله چه بود؟

در بازسازی امواج بعدی، جمله‌ای دیگر شنیده شد:


«ما گذشته‌ایم. ما آینده‌ایم. شما در میانه‌ای. اما زمان... دروغ است.»


علی نتیجه گرفت که این سیاهچاله چیزی فراتر از اجرام آسمانی‌ست. این یک درگاه بود، و شاید حتی موجودی هوشمند، که در بطن کیهان، بر فیزیک کلاسیک غلبه داشت.

نه تنها فضا و زمان را خم می‌کرد، بلکه ذهن را هم دگرگون می‌کرد.


فصل هشتم: طراحی سفینه‌ی LuxVessel

در جلسه‌ای فوق‌محرمانه در مقر مرکزی ناسا، علی در برابر تیمی از فیزیکدانان، مهندسان، و فرماندهان نظامی ایستاده بود. یک اسلاید با عنوان درخشان "LuxVoid Ingress Protocol" روی پرده نقش بسته بود.


علی خطاب به جمع:

«ما با یک سیاهچاله‌ی عادی طرف نیستیم. گرانش این ناحیه رفتاری غیرخطی دارد. به‌جای نابود کردن، دعوت می‌کند. اما برای عبور از افق رویداد بدون متلاشی شدن، باید فضاپیما ساختاری کوانتومی–الاستیک داشته باشد، با پوششی که امواج گرانشی را همزمان جذب و بازتاب دهد.»


محمد جلو آمد و دیاگرامی از مسیرهای پروازی نشان داد:


مسیر پیشنهادی:

عبور از مدار نپتون در زاویه‌ای خاص که جریان‌های خالص انرژی تاریک در آن ضعیف می‌شوند.


نزدیک شدن به لبه‌ی گرانشی سیاهچاله در یک نقطه‌ی پایدار موقت که علی آن را "نقطه‌ی مکاشفه" نامیده بود.


سپس ورود کنترل‌شده از طریق یک مجرای بازتابی که فقط برای 9 دقیقه فعال می‌شود — بر اساس ریتم‌هایی که سیاهچاله خودش ارسال کرده است.


خصوصیات سفینه LuxVessel:

پوشش گرانش‌گریز: ساخته‌شده از آلیاژی با منشأ ناشناخته (با همکاری بخش فناوری بازگشتی ناسا از پروژه‌های سری قبلی).


موتور زمان‌خمش (ChronoFlex Drive): با توانایی خم‌کردن فضا–زمان در ابعاد کوچک برای تطبیق با امواج متغیر LuxVoid.


واحد ترجمه کوانتومی صدا: که سیگنال‌های سیاهچاله را به صدا، تصویر، و کد قابل‌درک انسانی تبدیل می‌کند.


کپسول‌های مغز–محور: که علی و محمد در آن‌ها سوار می‌شوند، با اتصال مستقیم مغز به رایانه‌ی مرکزی برای واکنش سریع‌تر از نور.


مرحله بعد:

پس از تأیید طرح توسط ناسا، ساخت LuxVessel آغاز شد. تمام دنیا خبر نداشتند، اما زمان، برای اولین بار، منتظر انسان شده بود...

1404


[ دوشنبه 04/1/18 ] [ 3:40 عصر ] [ علی جلیلی ] [ نظرات () ]

در قلب سیاهچاله (1)


نوشته علی جلیلی


فصل اول: همهمه‌ای در سکوت

سال 2033 بود.

دنیا ظاهراً داشت مسیر خودش رو می‌رفت — هوش مصنوعی همه‌جا، اقتصادهای دیجیتال، انسان‌هایی که بیشتر به صفحه‌های نمایش وفادار بودند تا به خودشان. اما در آپارتمان کوچک علی استابرن در قم، چیزی در حال رخ دادن بود که با تمام هیاهوی جهان فرق داشت.


او همیشه متفاوت فکر می‌کرد. ذهنش مثل یک رادار روی فرکانس‌هایی تنظیم شده بود که دیگران نمی‌شنیدند. اما آن شب... آن شب، وقتی داشت از طریق یک طیف‌نگار دست‌ساز روی داده‌های خام تابش‌های کیهانی کار می‌کرد، یک الگو ظاهر شد — الگویی که با هیچ‌کدام از قوانین فیزیکی فعلی همخوانی نداشت.


یک تپ غیرمنتظره در پس‌زمینه‌ی امواج گاما.

تکرارش منظم بود، دقیق، و عجیب‌تر از همه... در خودش کد داشت.

کدی شبیه به DNA    ، ولی ساخته‌شده از زمان و فاصله.


علی عقب کشید، نفسش بند آمده بود. روی صندلیش نشست و گفت: – «یا خدا... این نمی‌تونه فقط یه پدیده طبیعی باشه. این... داره فکر می‌کنه.»


همان شب، در سکوت، پروژه‌ای آغاز شد.

نامش را گذاشت: LuxGate – دروازه‌ی نور.


فصل دوم: سیاه‌چاله‌ای که پاسخ داد

قم، سال 2033.

در دل شب‌های آرام شهری که گنبدهای طلایی‌اش بازتابی از کهکشان‌ها بودند، در آپارتمان کوچکی در نزدیکی دانشگاه، علی استابرن با دستان خودش وسیله‌ای ساخته بود که هیچ‌کس در دنیا شبیهش را نداشت: یک طیف‌نگار گرانشی-کوانتومی که به‌نوعی امواج کیهانی را از اعماق فضا تحلیل می‌کرد.


آن سیگنال... از یک سیاهچاله می‌آمد.

اما نه یک سیاهچاله‌ی عادی.


نزدیک بود. بیش از حد نزدیک.

در مرز منظومه شمسی، جایی که تمام تلسکوپ‌های دنیا هزاران بار آن را اسکن کرده بودند... ولی هیچ‌کدام چیزی ندیده بودند.


تنها علی، با دستگاه خودش، آن را درک کرده بود — انگار این سیاهچاله انتخاب کرده بود فقط او را خطاب قرار دهد.


علی با نفس‌هایی بریده به گوشی‌اش پیام داد:

– «محمد، فوراً بیا. یه چیزی پیدا کردم که حتی تو باور نمی‌کنی.»


چند دقیقه بعد، دوست دیرین و وفادارش محمد، که خودش عاشق فیزیک بود، وارد شد. با چشمانی متعجب به صفحه خیره شد.

– «این یه... الگویی از سیاهچاله‌ست؟ علی، این داره داده می‌فرسته؟»


علی با لحن جدی گفت:

– «نه فقط داده. محمد... این یه پیام هدفمنده. و من می‌دونم باید کجا برم.»


فصل سوم: تماس با ناسا

بعد از دو هفته رمزگشایی، علی و محمد تصمیم گرفتند پیام را به کسی بفرستند که بتواند کاری کند. نه دانشگاه‌ها، نه رصدخانه‌ها... فقط یک جا.

ناسا.


با هوشی که علی داشت، توانست به‌طور قانونی از طریق کانالی در ناسا به نام OSETI (برنامه جستجوی ارتباطات هوشمند فرازمینی) با یکی از فیزیکدانان نظری آنجا تماس بگیرد. اما وقتی ناسا نمونه‌ی داده‌ها را دید... آن‌ها سکوت کردند.


چند روز بعد، تماس آمد: – «آقای استابرن، شما و همکارتان دعوت هستید برای بررسی این پدیده به مرکز JPL در آمریکا بیایید. این... چیزیست که قبلاً ندیده‌ایم.»


فصل چهارم: ورودبه قلمروی رازها

سفر آغاز شد. علی و محمد، با حمایت ناسا، وارد یک پروژه‌ی محرمانه شدند. این سیاهچاله که نامش در گزارش‌ها گذاشته شد:

"GX-9 / LuxVoid"

دارای خصوصیات غیرمنتظره بود:


جرم آن در نوسان بود، گویی مقدار ماده‌ای را ظاهر و غیب می‌کرد.


از آن سیگنال‌هایی می‌آمد که نه صوتی بودند، نه نوری، نه گرانشی، بلکه... زمانی.


و مهم‌تر از همه: پاسخ می‌داد.


پیامی از طرف دیگر واقعیت؟


فصل پنجم: آگاهی تاریک

وقتی علی و محمد در آزمایشگاه ناسا داده‌های دریافتی از "LuxVoid" را بازسازی کردند، اتفاقی افتاد که تمام معادلات را تغییر داد.


سیگنال‌ها به زبان رمز نبودند — بلکه ترکیبی از ریتم، فرکانس، و الگوهای هندسی‌ای بودند که پس از شبیه‌سازی‌شان در مدل‌های کوانتومی، صدایی انسانی شنیده شد.

صدایی عمیق، کهنه، و فرازمانی گفت:


«شما دیده شدید. مسیر باز است. زمان، بازیچه نیست — اما راهی‌ست برای عبور.»


نخستین بار در تاریخ بشر، پدیده‌ای فضایی... سخن گفته بود.



1404


[ دوشنبه 04/1/18 ] [ 3:33 عصر ] [ علی جلیلی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

داستان کوتاه می‌نویسم. عاشق مطالعه‌ی کتاب به خصوص رمان هستم. طرفدار تیم فوتبال منچستر یونایتد هستم. بازیکن فوتبال مورد علاقه‌ی من کریستیانو رونالدو است. از میان اسطوره‌های تیم فوتبال منچستر یونایتد عاشق رایان گیگز و پل اسکولز هستم. خواننده‌ی مورد علاقه‌ی من شادمهر عقیلی است. آهنگساز مورد علاقه‌ی من سیاوش قمیشی است. فیلم سینمایی مورد علاقه‌ی من پلیس آهنی است. برند اتومبیل مورد علاقه‌ی من لامبورگینی است. دانش مورد علاقه‌ی من نجوم است.
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 4858