قالب وبلاگ

تفکرات
در وبلاگ تفکرات، نوشته‌های رسمی علی جلیلی به نمایش گذاشته می‌شوند. 

آخرین سخنرانی روباه دانای زرنگ برای روباه‌های دشت


نوشته علی جلیلی


    روباه‌های دشت مدت‌ها بود که منتظر این لحظه بودند. روباه دانای زرنگ ترتیب یک سخنرانی بزرگ را داده بود. او اعلام کرد که در این سخنرانی حرف‌های مهمی دارد که تمامی روباه‌های جهان باید از آن مطلع شوند. بنابراین تمامی روباه‌های جهان که روباه دانای زرنگ رهبر آنها به حساب می‌آمد مشتاق و منتظر سخنرانی او بودند. روباه‌های جهان نماینده و یا نماینده‌های خود را راهی دشت کردند. روباه دانای زرنگ هفت ماه صبر کرد و وقتی که تمامی روباه‌ها در دشت جمع شدند سخنرانی خود را اینگونه آغاز کرد: سلام می‌کنم به روباه‌های دشت و تمامی روباه‌ها. می‌دانم که خیلی از شماها برای رساندن خودتان به اینجا سختی کشیده‌اید و راه بسیاری را آمده‌اید. از شما تشکر می‌کنم. من دیگر در اواخر عمرم هستم و تا مرگ فاصله‌ی زیادی ندارم. من تجارب بسیاری کسب کرده‌ام که هم برای خودم مفید بوده است و هم برای هر روباهی مفید و ارزشمند است. من می‌خواهم نکاتی را بگویم که به درد همه‌ی روباه‌ها خواهد خورد. روباه‌های دشت من را گرامی داشتند و من پله‌به‌پله در میانشان رشد کردم و آنها به من افتخار می‌کردند و من را قبول داشتند، و حالا من رهبر روباه‌های جهان هستم. شورای هفت نفره که روباه‌های دشت آن را با همفکری یکدیگر ایجاد کردند وظیفه داشت اسم مستعار برازنده‌تر روباه‌ها را انتخاب کند تا روباه‌ها خیالشان از بابت اسم مستعار برازنده‌تر راحت باشد. بنابراین هر روباهی اسم مستعاری را که برازنده‌تر می‌دانست اعلام می‌کرد و در نهایت با تصمیم و کارشناسی شورا بهترین اسم مستعار برازنده‌تر برگزیده و انتخاب می‌شد. ایجاد شورای هفت نفره و موفقیتهای آن به گوش روباه‌های خارج از دشت هم رسید و از آن به بعد بود که همه‌ی روباه‌های جهان برای انتخاب اسم مستعار برازنده‌تر رای‌گیری می‌کردند. اینکه اولین‌بار چه زمانی روباه‌ها به فکر انتخاب اسم مستعار برازنده‌تر افتادند و اولین اسم مستعار برازنده‌تر روباه‌ها چه بوده است دقیقا مشخص نیست، اما من فکر می‌کنم هر زمانی که روباهی وجود داشته است اسم مستعار برازنده‌تر هم وجود داشته است. در حقیقت هیچ روباهی نبوده که اسم مستعار برازنده‌تر نداشته باشد و اسم مستعار برازنده‌تر همیشه سرافرازتر و همراه با غرور حقیقی بوده است. احتمالا مکار اولین اسم مستعار برازنده‌تر برای روباه‌ها بوده است. اما از این موضوع کاملا مطمئن نیستم. اما امکانش را زیاد می‌دانم. همین مکار بودن است که روباه‌ها را در رفاه و خوشبختی نگه می‌دارد و به عنوان مثال نمی‌گزارد که دشمنان قسم‌خورده‌ی ما گرگ‌ها در هر کجای جهان که باشیم برای ما خطری داشته باشند. تازه من خبری برای روباه‌های دشت دارم: من پیش‌بینی می‌کنم زمانی می‌رسد که گرگ‌ها برای همیشه دشت سرسبز و پر طعمه‌ی ما را ترک می‌کنند و زندگی برایشان سخت می‌شود. زمان این رویداد را به درستی نمی‌دانم اما کاملا از آن مطمئنم. من به عنوان نظریه‌پرداز روباه‌ها تمام اسرار روباه‌ها را می‌دانم. من تحقیقاتم را درباره اسرار روباه‌ها از سنین جوانی درست از همان زمانی که ریاست شورا را عهده‌دار شدم شروع کردم و کتابی نوشته‌ام که حاصل تمامی تحقیقاتم است. این کتاب پیش من محفوظ است و هر آنچه که در مورد اسرار روباه‌ها وجود داشته است را در آن نوشته‌ام. اکنون با بازبینی‌های مکرر من به اتمام رسیده و من قصد دارم آن را به شما روباه‌های جهان تقدیم کنم. خودم نهصد نسخه از این کتاب را آماده کرده‌ام و بین شما روباه‌ها تقسیم می‌کنم. باید بگویم که کتاب هشت بخش دارد: بخش اول کتاب درباره‌ی اسم مستعار برازنده‌تر است. من تاریخچه‌ی تمامی اسم‌های مستعار برازنده‌تر روباه‌ها را به همراه اهمیت و جایگاه هر اسم مستعار برازنده‌تر، به همراه مطالبی دیگر بیان کرده‌ام. بخش دوم کتاب درباره‌ی مکاریت است که حاصل اتحاد بالاترین هوش و بالاترین زرنگی است. بخش سوم کتاب درباره‌ی غرور حقیقی است که ذات آن از مکاریت روباه‌ها سرچشمه می‌گیرد. بخش چهارم کتاب درباره‌ی دوستی بین روباه‌ها است که روباه‌ها به آن افتخار می‌کنند. بخش پنجم کتاب درباره انواع روباه‌ها است که به معرفی انواع روباه‌های جهان و زیستگاه‌های آنها و مطالبی دیگر اختصاص دارد. بخش ششم کتاب مربوط به شورای هفت نفره است که به تاریخچه و فعالیت‌های آن از ابتدا تا اکنون می‌پردازد. بخش هفتم کتاب درباره‌ی شخص خودم است. هرچه که به شخص خودم مربوط می‌شود از جمله زندگینامه و تجارب و شرح فعالیت‌های خودم و مطالب دیگری را شرح داده‌ام که الگو و راهنمای خوبی برای روباه‌ها است و بخش هشتم کتاب هم به تاریخ و خصوصیت‌ها و رازهای روباه‌ها اختصاص دارد که قسمتی از آن به رابطه با گرگ‌ها می‌پردازد. صحبت‌های روباه دانای زرنگ در اینجا قطع شد. او نسخه‌های کتاب را با کمک چند روباه جوان به محل سخنرانی آورده بود. چندین روباه با اشاره او نسخه‌های کتاب را بین روباه‌ها منتشر کردند. سی‌و‌سه جلد را برای روباه‌های دشت کنار گذاشتند و بقیه را بین روباه‌هایی که از خارج از دشت آمده بودند تقسیم کردند تا نماینده‌های روباه‌های سراسر جهان کتاب‌ها را به زیستگاه‌های خودشان ببرند. وقتی کتاب‌ها تقسیم شد روباه دانای زرنگ ادامه داد: تمام آن اسراری که گفتم در این کتاب بیان شده و قطعاً چنین است. کتاب مفصلی است و برای نگارش نسخه‌ها از هفتاد روباه زبردست کمک گرفته‌ام. به شما توصیه می‌کنم که این کتاب را به همراه داشته باشید و از آن بهره‌مند بشوید. روباه دانای زرنگ سخنانش را ادامه نداد و در فکر فرو رفت. این سکوت مدتی حکمفرما بود. روباه‌ها از این وقفه استفاده کردند و به کتاب نگاهی انداختند. کتاب قطوری بود و جلد چرمی داشت که به رنگ قرمز بود و روی آن با رنگ نارنجی نوشته شده بود: ما سرافرازتریم؛ نوشته‌ی روباه دانای زرنگ. در صفحه‌ی اول کتاب، بالای صفحه نوشته شده بود: به نام خدا. زیر آن نوشته شده بود: کتاب ما سرافرازتریم؛ نوشته‌ی روباه دانای زرنگ. در صفحه‌ی دوم کتاب روباه دانای زرنگ گفته بود: سلام می‌کنم به روباه‌های دشت و تمامی روباه‌ها. این کتاب را پیشکش می‌کنم به روباه‌ها که مکارند و غرور حقیقی دارند. و نوشته بود گرامی باد یاد دوست‌مان پلنگ خالدار قهرمان، وحشت. اندکی بعد سکوت شکسته شد و روباه ادامه داد: می‌خواهم سخنرانی خودم را با یک شگفتانه تمام کنم. روباه دانای زرنگ از بالای صخره نگاهی به روباه‌ها که در پهنه‌ی دشت با اشتیاق به او چشم دوخته بودند و به حرف‌های او گوش می‌دادند انداخت. همه‌ی روباه‌ها منتظر شگفتانه بودند. روباه دانای زرنگ گفت از این به بعد به جز اسم مستعار برازنده‌تری که برای همه‌ی روباه‌ها انتخاب می‌شود هرکدام برای خودتان یک اسم مستعار برازنده‌تر منحصربه‌فرد داشته باشید. من برای خودم اسم مستعار برازنده‌تر منحصربه‌فرد روباه دانای زرنگ را انتخاب می‌کنم، شما هم همین کار را انجام بدهید. این همان شگفتانه من بود و آن را برای همه‌ی روباه‌ها مهم و اساسی می‌دانم. از همه‌ی شما به خاطر اینکه به حرف‌های من با دقت گوش کردید و همچنین از حضور گرم‌تان بسیار سپاسگزارم و از شما تشکر می‌کنم. خدا نگهدارتان باد. بعد از اتمام سخنرانی روباه از صخره پایین آمد و برای خوردن آب به سمت چشمه حرکت کرد. به چشمه که رسید از شدت تشنگی سرش را داخل چشمه کرد و مقدار زیادی آب نوشید. بسیار خسته بود و همانجا دراز کشید. همه‌جای دشت غوغایی بود، روباه‌ها از خوشحالی سر از پا نمی‌شناختند، کتابی را که روباه دانای زرنگ نوشته بود مطالعه می‌کردند و در فکر آن بودند که چه اسم مستعار برازنده‌تر منحصربه‌فردی برای خودشان انتخاب کنند. چند ساعت گذشت و روباه‌ها که می‌خواستند از روباه دانای زرنگ به خاطر کتاب ما سرافرازتریم و قضیه‌ی انتخاب اسم مستعار برازنده‌تر منحصربه‌فرد تشکر کنند او را نیافتند. بعد از مدتی گشتن در دشت بالاخره او را در کنار چشمه دیدند که دراز کشیده بود. به سمت او رفتند. خواستند او را بیدار کنند اما هرچه کردند او بلند نشد. روباه دانای زرنگ مرده بود. روباه‌هایی که از خارج از دشت آمده بودند، پس از مراسم خاکسپاری روباه دانای زرنگ، دشت را به قصد زیستگاه‌هایشان ترک کردند. کتاب ما سرافرازتریم و قضیه‌ی انتخاب اسم مستعار برازنده‌تر منحصربه‌فرد آنها را دست پر به سمت وطنشان راهی کرده بود. روباه‌های دشت رهبری که سال‌ها با او مانوس بودند و از او بهره‌مند می‌شدند را از دست داده بودند. آن‌ها خوشحال بودند و زمزمه می‌کردند ما سرافرازتریم


1403


[ چهارشنبه 03/4/6 ] [ 12:36 صبح ] [ علی جلیلی ] [ نظرات () ]

روباه دانای زرنگ

سرگذشت اسطوره‌ی روباه‌های دشت

 

نوشته علی جلیلی


    دشت وسیع در کویری در قم روباه‌های زیادی را در خود جا داده بود.

    روباه‌ها که دوست یک‌دیگر و با هم متحد بودند خود را سرافرازتر می‌دانستند و معتقد بودند حالا که سرافرازترند باید اسم مستعار برازنده‌تر هم داشته باشند. بنابراین روباه‌ها تصمیم گرفتند شورای پراهمیت و بسیارمهمی را تأسیس کنند که شورای هفت‌نفره نامیده شد. شورای هفت‌نفره که از هفت روباه باتجربه‌تر تشکیل می‌شد همه‌پرسی می‌کرد و از میان اسم مستعار پیشنهادی هر روباه یکی را گزینش می‌کرد. روباه‌های دشت هرگاه نیاز به تجدید اسم مستعار داشتند همه‌پرسی می‌کردند. شورای هفت‌نفره اعلام کرد اسم مستعار مکار را اسم مستعاری همیشگی می‌داند.

    روباهی که اسم مستعار برایش از جذابیت خاصی برخوردار بود پنچ‌دوره پیاپی اسم مستعار پیشنهادی‌اش برگزیده شد. روباه بعد از کسب موفقیت در میان روباه‌ها به عنوان روباهی با استعداد و فکری سرافرازتر شناخته می‌شد.

    موعد همه‌پرسی دیگری برای برگزیدن اسم مستعار فرا رسید. روباه جوان که دوست داشت برای ششمین‌بار پیاپی اسم مستعارش برگزیده شود اسم مستعار پیشنهادی‌اش را انتخاب کرد و منتظر ماند تا آن را ارائه بکند. یک‌روز مانده به همه‌پرسی حادثه‌ای پیش آمد که همه روباه‌ها را در بهت فرو برد. رئیس شورای هفت‌نفره که مسن‌ترین عضو شورای هفت‌نفره هم بود به یک‌باره درگذشت. شورای هفت‌نفره اعلام کرد که همه‌پرسی را بدون رئیس شورای هفت‌نفره برگزار می‌کند و بعد از آن هم یک‌ عضو دیگر و هم رئیسی برای شورای هفت‌نفره انتخاب خواهد کرد. همه‌پرسی انجام شد و اسم مستعار پیشنهادی روباه جوان برای ششمین‌بار پیاپی برگزیده شد. برگزیده‌شدن اسم مستعار پیشنهادی روباه جوان برای ششمین‌بار پیاپی یک رخداد باشکوه و تاریخی بود و تحسین روباه‌های دشت را درپی داشت. به سبب این رخداد باشکوه و تاریخی شورای هفت‌نفره روباه جوان را به عنوان عضوی از شورای هفت‌نفره انتخاب کرد. در حالی ‌که اعضای شورای هفت‌نفره روباه‌های باتجربه‌تر و مسن‌تر بودند انتخاب‌شدن روباهی کم‌تجربه و جوان برای عضویت در شورای هفت‌نفره کاملاً مغایر و مخالف با اصول شورای هفت‌نفره بود. شگفتی وقتی کامل شد که شورای هفت‌نفره روباه جوان را رئیس شورای هفت‌نفره دانست! شورای هفت‌نفره عقیده داشت هیچ‌روباهی به اندازه روباه جوان لیاقت عضویت در شورای هفت‌نفره و ریاست آن را ندارد.  

    سال‌ها گذشت و روباه جوان حالا روباهی باتجربه‌تر شده بود و هم‌چنان ریاست شورای هفت‌نفره را بر عهده داشت. او اکنون نظریه‌پرداز مسائل روباه‌ها به شمار می‌رفت. روباه باتجربه‌تر برای روباه‌های دشت مسائلی را بیان می‌کرد که معتقد بود برای روباه‌ها مهم و حیاتی به شمار می‌روند. یکی از مسائلی که او بیان می‌کرد غرور حقیقی بود که روباه‌ها آن را مختص به خودشان می‌دانستد. او در مورد غرور حقیقی می‌گفت اسم مستعار ما را سرافرازتر می‌کنه و این‌گونه چیزهاست که غرور حقیقی به همراه دارد. روباه باتجربه‌تر تأکید داشت اگر روباه‌ها بالاترین‌هوش وبالاترین‌زرنگی و در نتیجه مکاربودن را نداشتند هیچ‌گاه نمی‌توانستند غرور حقیقی داشته باشند. تأکید روباه باتجربه‌تر از روی حساسیت مسئله بود. روباه باتجربه‌تر می‌گفت من ذات غرور حقیقی را مکاریت که حاصل اتحاد بالاترین‌هوش و بالاترین‌زرنگی است می‌دانم و تمام موفقیت‌های روباه‌ها از مکاربودنشان سرچشمه می‌گیرد و روباه‌ها سرافرازترند. روباه با تجربه‌تر گوشزد می‌کرد مکاریت فقط برای روباه‌هاست و موفقیت‌های روباه‌ها را برمی‌شمرد. گرگ‌ها سخنان روباه باتجربه‌تر را ساخته خودش اعلام می‌کردند و همه‌جای دشت عنوان می‌کردند روباه‌ها جز مشتی مغرور دروغ‌گو بیش نیستند و می‌گفتند اگر روباهی موفقیتی دارد دلیلش مکاریت نیست و روباه‌ها این‌گونه می‌گویند تا خودشان را برتر جلوه بدهند. روباه با تجربه‌تر در جواب گرگ‌ها می‌گفت اگر می‌توانید این را اثبات کنید و گرگ‌ها که نمی‌توانستند اثبات کنند می‌گفتند این ادعا نیاز به اثبات ندارد!

    سال‌ها گذشت و روباه باتجربه‌تر حالا پیرترین روباه دشت به‌شمار می‌رفت. او به غیر از ریاست شورای هفت‌نفره و نظریه‌پردازی به روباه‌ها در تمام زمینه‌ها مشاوره می‌داد. پیرترین روباه دشت تا پایان عمر رئیس شورای هفت‌نفره بود و روباه‌ها او را اسطوره خود می‌دانستند. روباه‌ها در مورد پیرترین روباه دشت می‌گفتند او اسطوره‌ای است که غرور حقیقی را به بقیه‌ی روباه‌ها گوشزد می‌کند.

    پیرترین روباه دشت در هنگام مرگ به روباه‌های دشت گفت من برای خودم اسم مستعار منحصر به فرد روباه دانای زرنگ را انتخاب می‌کنم و این مسئله را برای هر روباهی مهم می‌دانم. روباه دانای زرنگ مرد و هر روباهی هم‌چون روباه دانای زرنگ برای خود اسم مستعار منحصر به فرد انتخاب کرد.

    روباه‌های دشت به روباه‌ دانای‌ زرنگ؛ اسطوره‌‌ی‌ روباه‌های‌ دشت با غرور حقیقی افتخار می‌کردند و می‌گفتند ما سرافرازتریم.


1401


[ سه شنبه 02/1/8 ] [ 1:11 صبح ] [ علی جلیلی ] [ نظرات () ]

 

روباه‌‌های دشت و بالاترین هوش و بالاترین زرنگی

 

نوشته علی جلیلی


    روباه‌ها دارای بالاترین هوش و بالاترین زرنگی و در نتیجه مکار بودند و این مختص به خودشان بود.

    حیوانات دشت می‌دانستند که روباه‌ها مغرورند، اما اینکه بالاترین هوش و بالاترین زرنگی مختص به روباه‌هاست از همه بیشتر روباه‌ها را مغرور ساخته بود. روباه‌ها مکار بودنشان را به دلیل داشتن بالاترین هوش و بالاترین زرنگی می‌دانستند. روباه دانای زرنگ که هم در حیاتش و هم بعد از آن به عنوان نظریه‌پرداز مسائل روباه‌ها شناخته می‌شد تأکید داشت اگر روباه‌ها بالاترین هوش و بالاترین زرنگی و در نتیجه مکار بودن را نداشتند هیچ گاه نمی‌توانستند غرور حقیقی داشته باشند. تأکید روباه دانای زرنگ از روی حساسیت مسئله بود. روباه دانای زرنگ می‌گفت من ذات غرور حقیقی را مکاریت که حاصل اتحاد بالاترین هوش و بالاترین زرنگی است می‌دانم و تمام موفقیت‌های روباه‌ها از مکاربودن‌شان سرچشمه می‌گیرد و روباه‌ها سرافرازترند. روباه دانای زرنگ گوشزد می‌کرد مکاریت فقط برای روباه‌هاست و موفقیت‌های روباهها را برمی‌شمرد. گرگ‌ها سخنان روباه دانای زرنگ را ساخته خودش اعلام می‌کردند و همه جای دشت عنوان می‌کردند روباه‌ها جز مشتی مغرور دروغ‌گو بیش نیستند و می‌گفتند اگر روباهی موفقیتی دارد دلیلش مکاریت نیست و روباه‌ها این‌گونه می‌گویند تا خودشان را برتر جلوه بدهند. روباه دانای زرنگ در جواب گرگ‌ها می‌گفت اگر می‌توانید این را اثبات کنید و گرگ‌ها که نمی‌توانستند اثبات کنند می‌گفتند این ادعا نیاز به اثبات ندارد! و روباه‌ها سرافرازتر بودند. بعد از گذشتن جاده از گوشه دشت، هنگامی که گرگ‌ها از ترس دشت را ترک می‌کردند، روباه‌های قرمز که جاده کوچک‌ترین مشکلی برای‌شان نمی‌توانست ایجاد کند، با غرور خاصی به گرگ‌های در حال وحشت و خروج از دشت می‌گفتند اگر شما هم مکار بودید مجبور نبودید دشت به این پرطعمه‌ای را ترک کنید  و با غرور حقیقی به هم می‌گفتند فقط ما مکاریم و بعد زمزمه می‌کردند ما سرافرازتریم.

 

1401


[ دوشنبه 01/5/24 ] [ 5:54 عصر ] [ علی جلیلی ] [ نظرات () ]

 

روباه‌های دشت و غرور حقیقی

 

نوشته علی جلیلی


    روباه‌های دشت یک امتیاز برجسته داشتند که مختص به خودشان بود و آن غرور حقیقی بود.

    هر روباه به دنیا به چشم دنیای من نگاه می‌کرد. دنیای روباه‌ها همانی بود که برتر از آن تصور نمی‌شد و این تجسم غرور حقیقی بود.

    وقتی روباهی می‌مرد روباه‌های دیگر از این دید خوشحال بودند که او با غرور حقیقی هیچ‌گاه غریبه نبود و بعد از او نوبت ماست که مثل او با غرور حقیقی بمیریم.

    هیچ روباهی حسرت نمی‌خورد و پشیمان نمی‌شد و روباه‌های همیشه مغرور سرافرازتر بودند.

    روباه دانای زرنگ در مورد غرور حقیقی می‌گفت اسم مستعار ما را سرافرازتر می‌کنه و این‌گونه چیزهاست که غرور حقیقی به همراه دارد. روباه‌ها که اوج مهربانی و دوستی با هم بودند در مورد روباه دانای زرنگ می‌گفتند او اسطوره‌ای است که غرور حقیقی را به بقیه‌ی روباه‌ها گوشزد می‌کند و به او افتخار می‌کردند و روباه‌ها سرافرازتر بودند.

    روباه‌ها که غرور حقیقی فقط مال خودشان بود به بقیه حیوانات دشت با غرور خاصی غرور حقیقی را نشان می‌دادند و روباه‌ها سرافرازتر بودند. غرور حقیقی روباه‌ها ذاتی بود اما نشانه‌هایی به خود می‌گرفت که جاده‌ای که گرگ‌ها را فراری داد و جاده‌ای که دشت را دونیم کرد از جمله آن‌ها بود. جاده‌ای که از گوشه‌ای از دشت می‌گذشت گرگ‌ها را کیلومترها از دشت دور کرد و این به نفع روباه‌ها بود و روباه‌ها سرافرازتر بودند. بعد از مدتی جاده‌ای دیگر از وسط‌های دشت عبور کرد و باعث شد که روباه‌های شمال دشت و جنوب دشت در ارتباط با هم به سختی بیفتند چون گذشتن از جاده بسیار سخت بود اما در عین سختی شیرین بود چون تلاش و ارتباط آن‌ها در این شرایط نشان از مهربانی و دوستی زیاد آن‌ها بود و روباه‌های قرمز سرافرازتر بودند. شیرینی سختی کشیدن برای ارتباط داشتن با هم برای همیشه افتخارآمیزترین نشانه غرور حقیقی برای روباه‌ها به حساب آمد.

    روباه‌ها از اینکه غرور حقیقی داشتند خوشحال بودند و همیشه با خودشان تکرار می‌کردند ما سرافرازتریم.

   

1401


[ یکشنبه 01/5/23 ] [ 7:53 عصر ] [ علی جلیلی ] [ نظرات () ]

روباه‌های دشت و سلطان مکاریت

 

نوشته علی جلیلی


    روباه‌ها علاقه زیادی به اسم مستعار برازنده‌تر داشتند.

    هیچ روباهی اولین اسم مستعار روباه‌ها را به یاد نمی‌آورد. روباه‌های پیر حتی پیرترین‌شان هم به یاد نداشت. اسم مستعار روباه‌ها همیشه سرافرازتر و همراه با غرور حقیقی بود. پیرترین روباه دشت هنگام مرگ با انتخاب اسم مستعار روباه دانای زرنگ به روباه‌های دشت ارزش اسم مستعار را گوشزد کرد. بعد از آن بود که هر روباهی برای خودش اسم مستعار منحصر به فرد انتخاب کرد و روباه‌ها سرافرازتر بودند. روباه پیر که اسم مستعارش روباه دانای زرنگ بود هنگام مرگ گفت اسم مستعار ما را سرافرازتر می‌کنه. روباهها اسم مستعاری که برازنده‌تر باشد را موفقیت می‌دانستند و برای‌شان بسیار مهم بود که اسم مستعارشان متناسب با خصوصیات و امتیازات‌شان باشد و به کسی غیر از خودشان اجازه نمی‌دادند که برای‌شان اسم مستعار انتخاب کند. روباه‌ها می دانستند از تمام ساکنین دشت باهوش‌تر و زرنگ‌ترند بنابراین اسم مستعارشان را روباه‌های باهوش زرنگ دشت انتخاب کردند. یک‌بار که روباهی گفت مگر غیر از این است که ما نه تنها از ساکنین دشت با هوش‌تر و زرنگ‌تریم بلکه از تمام موجودات ساکن در اطراف دشت و هر سرزمینی که فکرش را بکنید هم باهوش‌تر و زرنگ‌تریم، روباه‌های دشت اسم مستعار روباه‌های باهوش زرنگ را انتخاب کردند. خصوصیت دیگری هم روباه‌ها داشتند که محصول دو خصوصیتی که در اسم مستعار روباه‌های باهوش زرنگ دیده می‌شد بود و محصول اتحاد هوش و زرنگی بود و آن مکاریت بود. مکاریت محصول اتحاد بالاترین هوش و بالاترین زرنگی است که بالاترین هوش و بالاترین زرنگی را تنها روباه‌ها داشتند و بنابراین تنها موجودات مکار بودند. مکاریت که محصول اتحاد بالاترین هوش و بالاترین زرنگی است روباه‌ها را یه این فکر انداخت که حالا که ما باهوش‌ترینیم و زرنگ‌ترینیم و از این رو مکاریم که بالاترین ارزش و افتخار است اسم مستعار سلطان مکاریت را جایگزین اسم مستعاری که مدتی است برای خودمان انتخاب کرده‌ایم و سلطان دشت است بکنیم و اسم مستعار سلطان مکاریت را انتخاب کردند. بعد از همه‌پرسی روباه‌های قرمز برای همیشه اسم مستعار  سلطان مکاریت را به عنوان اسم مستعار اصلی خودشان برگزیدند و روباه‌ها با غرور خاصی با خودشان تکرار می‌کردند ما مکاریم  و تنها شایسته اسم مستعار سلطان مکاریت و در ادامه می‌گفتند چه کسی می‌تونه از سلطان مکاریت بالاتر باشه و بعد زمزمه می‌کردند ما سرافرازتریم.

 

1401


[ چهارشنبه 01/5/19 ] [ 12:28 صبح ] [ علی جلیلی ] [ نظرات () ]

دوستی روباه‌های دشت

 

نوشته علی جلیلی


    سرنوشت جاده‌ای راحتی گذشته‌شان را گرفت و روباه‌های دشت برای همیشه به سختی با هم در ارتباط بودند.

    جاده که دشت را دو نیم کرده بود، مدتی روباه‌های قرمز رو به این فکر انداخت که روباه‌های نیمه شمالی دشت همگی بیایند جنوب دشت یا برعکس. بعد از همه‌پرسی نظرشان عوض شد چون جمعیت‌شان مقداری بود که تصمیم کوچ از شمال دشت به جنوب دشت یا برعکس طعمه کمتری نصیب‌شان می‌کرد. پس باز هم برای ارتباط و دوستی با هم از جاده گذشتند که سختی زیادی برای روباه‌ها داشت.    

    غروبی بود که یک گرگ مسن که برای یافتن طعمه، کیلومترها راه را از قلمرواش که مدت‌ها بود برایش غذایی نداشت ترک کرده بود، وارد دشت شد. دشت را که می‌دید یاد زمانی می‌افتاد که جاده از دشت نمی‌گذشت. بعد از جاده تمامی گرگ‌ها از ترس، دشت را برای همیشه ترک کردند. به نظرش دشت کنونی با آن‌وقت‌هایش فرق چندان زیادی نداشت. به سمت جنوب دشت راه گرفت. به دنبال طعمه همه جا را می‌گشت. تقریبا در میانه‌های دشت ‌بود که چشمش به یک جاده افتاد. جاده پهن بود و عبور از آن بسیار سخت به نظر می‌رسید. حتی فکر گذشتن از آن را هم با تمام گشنگی‌اش نکرد. بنابراین باید باز هم در نیمه شمالی دشت به فکر غذا می‌بود و نیمه شمالی تنها آوردگاه غذایی او به حساب می‌آمد. دو روز دیگر هم گشت ولی فایده‌ای نداشت و کم‌کم داشت نای‌اش تمام می‌شد. نه دیگر توان دنبال‌کردن طعمه داشت و نه می‌توانست صبر کند. صریح بگوییم او داشت می‌مرد. او گرگ باران‌دیده‌ای بود و می‌دانست که در این شرایط برای او فقط یک راه باقیست و آن‌هم روباه‌های دشت بودند. او خوب می‌دانست که روباه‌ها همیشه طعمه دارند. حالا او در این فکر بود که روباهی پیدا کرده و از او به هر ترتیبی هست غذا بگیرد و خودش را نجات دهد. گشت تا لانه یک روباه را دید. سریعاً خودش را به لانه رساند و با لحنی محتاط گفت من گرگ هستم، مدتی است که در قلمرو ما شکار پیدا نمی‌شود، آمده‌ام در دشت تا غذایی بیابم، من دارم می‌میرم و قول می‌دهم با شما کاری نداشته باشم، رحم کنید و غذایی به من بدهید. درون لانه، یک روباه نر جوان به همراه همسر و دو فرزندش خوابیده بودند که با نهیب گرگ بیدار شدند. روباه نر جوان با صدای بلند گفت کیه؟ چی‌شده؟ گرگ حرف‌هایش را تکرار کرد. روباه نر جوان گفت که چی بشه؟  گرگ گفت در عوض من می‌تونم به شما مشاوره بدهم، در هر موضوعی که بخواهی. روباه نر جوان گفت می‌میری چون ما نه به مشاوره نیاز داریم نه ... بعد از مکثی کوتاه، روباه نر جوان ادامه داد تو گفتی می‌تونی تو همه چیز مشاوره بدی؟ همه چیز، درسته؟ گرگ گفت اون‌وقتی که جاده نبود و گرگ‌ها توی دشت بودند من نفر دوم گرگ‌ها بودم و یادته که همه حیوانات دشت البته به جز شما روباه‌ها از من کمک می‌خواستند و من مشاوره‌شان می‌دادم و حالا می‌تونم به هر روباهی کمک کنم، من اکنون از همیشه باران‌دیده‌ترم. روباه نر جوان بلافاصله بعد از تمام‌شدن حرف‌های گرگ گفت ای گرگ باران‌دیده ما چند وقته یه مشکلی داریم و اون یه جاده عریضه که از وسط دشت عبور کرده و ارتباط روباه‌های شمال دشت و جنوب دشت باهم رو سخت کرده، اگر راست می‌گی این مشکل رو حل کن و بعد منم قول می‌دهم که سیرت کنم. گرگ به فکر فرو رفت و بعد گفت از کجا معلوم که بعد از حل مشکل منو سیر کنی؟ روباه گفت برو یه جای دیگه. گرگ گفت قبول، من می‌گم چاره کارتون چیه، خیلی ساده، راه حلش ساده است و بهت می‌گم که اون اینه که روباه‌ها قید روابط زیادشون رو بزنند، مثلاً وقتی این‌همه روباه تو نیمه شمالی باشند، خب اینا با هم جنوبی‌ها با هم، اون‌وقت نه برای دیدن هم این‌قدر سختی می‌کشید و تازه دو گروه روباه مستقل از هم طبعاً قدرتمندترشون می‌کنه و اون‌وقت به قول خودتون سرافرازترید. برای روباه نر جوان دو گروه روباه مستقل از هم که استقلال‌شان از هم قدرتمندترشون می‌کنه حرف تازه‌ای بود و دو نکته برای روباه نر جوان خودنمایی می‌کرد، یکی این که روباه‌ها همیشه متحد بودند و نمی‌خواستند دوستی‌شان با هم را کم کنند و روباه‌ها می‌دانستند که همیشه سرافرازترند نه در شرایطی خاص. روباه نر جوان دو نکته‌ را به همسرش زمزمه‌وار گفت و بعد با صدای بلند گفت تو می‌میری گرگ و ما سرافرازتریم.

 

1401


[ جمعه 01/4/10 ] [ 5:12 عصر ] [ علی جلیلی ] [ نظرات () ]

روباه‌‌های دشت

سرگذشت روباه‌های قرمز

 

نوشته علی جلیلی


    دشت، تقریباً وسط کویر. قم برای روباه‌ها جای مناسب و دل‌خواهیه.

    یه‌دشت وسیع و پرطعمه، حسابی به روباه‌ها می‌چسبید. اونا با اطمینان می‌گفتند برای همیشه سرافرازتریم. دشت پرجونده به‌خصوص خرگوش‌ها که زیاد بودند طمع روباه‌ها رو تأمین می‌کرد. قدیم‌ترها گرگ‌ها هم بودند ولی جاده اونا رو وحشت‌زده کرد. گرگ‌ها زیاد کاری به روباه‌ها نداشتند و روباه‌ها به هم می‌گفتند ما سرافرازتریم. جاده نمی‌تونست وفق روباه‌ها رو لکه‌دار کنه و به روباه‌ها حس غرور حقیقی رو نشون می‌داد. روباه‌ها با شور خاصی تکرار می‌کردند صد تا جاده ما را سرافرازتر می‌کنه. دو دهه بعد، سازمان، دشت و کمی از کوه‌های اطراف را می‌پایید. به نفع روباه‌های قرمز بود اما کوچک‌ترین اهمیتی برایش قائل نبودند و روباه‌ها سرافرازتر بودند. تعداد روباه‌های قرمز مقداری بود که حقیقت خواسته‌شدن را می‌دیدند.

    روباه‌های قرمز بیشتر در قسمت‌های شمالی دشت زندگی می‌کردند ولی به خاطر شلوغی به قسمت‌های جنوبی دشت هم رفتند. روباه‌ها مدتی بود که مکار که اسم مستعارشان بود رو به سلطلان دشت تغییر داده بودند ولی تصمیم گرفتند اسم مستعار برازنده‌تر سلطان مکاریت رو انتخاب کنند و با خودشون تکرار می‌کردند چه کسی از سلطان مکاریت می‌تونه بالاتر باشه و بعد زمزمه می‌کردند ما سرافرازتریم.

    روباه‌ها همدیگر رو می‌شناختند و دوست و پشتیبان هم بودند. جاده وسط دشت، راه‌های ارتباطی روباه‌های قرمز رو سخت کرد. روباه‌ها که تحمل دوری همدیگر را نداشتند با حواس جمع از جاده رد شدند. این کار برای‌شان بسیار سخت بود و جان‌شان را به خطر می‌انداخت. روباه‌ها برای دیدن همدیگر سختی و مشقت زیادی رو تحمل کردند و از آن به بعد هیچ‌گاه زندگی راحت و بی‌دردسر گذشته‌شان را دریافت نکردند که نکردند. این سرنوشت همیشه‌شان شد و هیچ‌گاه از آن رهایی ندیدند. سرنوشت سلطان مکاریت این بود و روباه‌های قرمز بعد از سرنوشت خوشحال بودند و اسم مستعار سلطان خوشبختی را در کنار سلطان مکاریت می‌دیدند و روباه‌ها به هم می‌گفتند ما سرافرازتریم.

 

1401


[ دوشنبه 01/4/6 ] [ 6:18 عصر ] [ علی جلیلی ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 4032